میدونستم که یک روزی میرسه ک نا امیدی بهم دستور میده ولی اون روز هرچند دور.. وقتی فرا برسه میتونم باهاش کنار بیام و به زندگی ادامه بدم چون وظیفه من پرستش خالقمه و تا زمانی ک صلاح بدونه باید زندگی کرد. قبلنا دلم جنگ و مبارزه میخواست بهش ک رسیدم ترسیدم ولی دیگ بعدش چیزی نبود ک دلم بخواد و این بده.
تو فکر این بودم ک چطور زندگی کنم وقتی فهمیدم دیدم تنهام و هنوز همراهی پیدا نکردم ک تو این مسیر کنارم باشه چون ک اول رفیق ثم الطریق.
انشالله ک ... .
ولی در کل تو زندگیم از یک سری ها ناراحتم و دلم میخواد زبان به نفرینشون باز کنم چون واقعا دلم رو آزردند : خدا لعنت کنه مدیری رو ،خدا لعنت کنه آزمندیان رو،خدا لعنت کنه دکتر عرب مازارو،خدا لعنت کنه دکتر رحیمی رو خدا لعنت کنه دانیالو،خدا لعنت کنه میلادو و امیرعطا رو.خدا لعنت کنه گروه اقتصادندان رو خدا لعنت کنه خانواده میرابیان رو.