این خوبه؟؟
داستان از اونجا شروع میشه که دختر به کالسی می رود، به امید یادگیری راه های کسب درآمد اما چه ها که سرش نیامد. در
کالس استاد سخنران او را زیر نظر داشت غافل از اینکه چه قدرتی در دست دارد و نمتواند آن را ابراز کند و در پی راه های
غیر رسمی برای معرفی خودش می باشد. در این روزهای رفت و آمد کالسی بیشتر متوجه رفتارش دختر می شود از
تکنولوژی شنودش بهره میگیرد از قضا حواس دختر به کمکش می آید هنگامی روی سخنش اوست از او می پرسد تو از کجا
می دانی ؟! این سوال برای خودش هم عجیب بود و نمیدانست شبانه روز روی او کار می کنند تا او را اغفال کنند . کسی به آن
دختر بخاطر دل پاکش بها نمی داد جامعه ی سرد امروز با آن همه دنیا پرستی و نفس پرستی حرف دل او را نمی شنود و او را
تنها گذاشته است پدر و مادرش در شهرستانند و او در خوابگاه تنهاست همه ی شرایط مهیا ست برای حمالت و اتک های روانی
روی او ، از جنس مخالف کناره گیری دارد حال یا مذهبی ست یا دالیل دیگری دارد.
در این گیرو دار وو نتوجه پیشنهاد نامشروع شخص می گردد و دنیا روی سرش خراب می شود آخ کا آن روزهای گریه کردنش
چه دیدنی بود ،از ته دل زجه می زد : نه این درست نیست نه واقعیت ندارد چطور ممکن است انقدر فساد وجود داشته باشد و
من ندانم... رفته رفته پی به نفوذ شخص برد پی به دارایی هایش برد و پی به قدرتش در شهر ،کشور ، منطقه ، خاورمیانه و
جهان ! وای که خدای من چه روزگاری عجیبی شده است این همه قدرت دست او چه کار میکند پروردگارا مرا نجات بده. ابتدا
سعی در سکوتشنمود و با توجه با شخصیت دختر و شنیدن نه از او دیگر برای کشتنش آمد غافل از آنکه خدا هم بود . او را
نجات داد و دختر زنده ماند با دلی شکسته تنی بی جان و مغزی که در شرف سکته بود . نمیدانست روی چه آزمایشات
خطرناکی انجام داده اند و چه کاری کرده اند . وقتی دختر زنده ماند شخص بیمار روانی درصدد برامد هرجه زودتر دوباره اورا
به قتل برساند اما نه مثل بار قبل که نجات بیابد آرام آرام با دشمنان خطرناکش یعنی هم کیشان خودش مثل قدرتهای سیاسی و
رسانه ای و قدرت های جوان و نزدیک او و یا اقوام غافل و خیر نخواه او ، هما را بسیج کرد برای مرگ دختر بیگناه . و
خداوند همچون همیشه معجزاتش را به رخ دختر میکشد و او را از روی رحمتش زنده نگاه می دارد .
میشه گفت ترور های عجیب غریبی روش پیاده میشه که زنده موندش یک معجزه ی الهی ست. اگر از جریاناتی که رخ می دهد
بخواهم بگویم اینگونه هست که ، بی جان روی تخت میوفتد از شدت خستگی نمی تواند بخوابد لحظه از حمالت و ضربات آنان
در امان نیست از هر طرف به او حمله می شود حمله ای که دیدنی نیست که بتواند فریاد کمک بر آورد عشقش درکش نمی کند
دشمنش او را می کشد و او در کنار خدا می خواهد مثل قبل لحظه ای آرام بخوابد یادش نم آید چه زمانی در زندگی آرامش داشت
همیشه شخصی بود مثل اینان که مدام او را آزار می دادند ،در مدرسه گفت چرا بیست می شوی ما با تو قهریم در فامیل گفتند
چرا هم سفیدی هم زیباتر از ما هم بیست میشوی هم اول و در جامعه پسران گفتند چرا به تن نمی دهی و دختران گفتن چرا مثل
ما نیستی و حجاب داری همگان تهمتی و ت عنه ای زدند و رفتند یا اینه برای درآوردن و دیدن اشکش ماندند حال غریبی ست که
قابل وصف شد. اکنون هم درجه ی آزارش به حدی رسیده است که جمله اش را می کوبند که حس کند خداست و به خدای خویش
کافر شود انگار حیاتش دست خودش است . شبانه روز تنها خواسته کاش این باشد که مومن به خدا بمیرد. هر چه آرزو داشت
نقش بر آب شد. و می خواهد که از اسارت که نه از وسیله شدن هم که نه اما از اینکه شریک جرم آنان بشود خالصی یابد که
این جز با رعایت اصول و فروع دین ممکن نیست. در کنار آزارشان به حرفهای تدا پناه می آورد ولی آنجا هم ناقص عمل می
کند و باز کمک می طلبد . واقعا این تقوا چیست کا نمیتوان آن را داشت ، تقوا با ارزش ترین کلمه است و شامل ویژگی های
مومن حقیقی .
از ترور ها همین بس که در خفا انجام میگیرد از طرف رسانه کنترل می شود با تکنولوژی شنود حملیت می شود . در حوزه
کمدی در سینما افرادشاخصی وجود دارند ک مطلع هستند و وجهه سیاه دارند و در بازار خودروهای لوکس جوانانی هرز و در
دانشگاه های برتر تهران دانشجویانی بی دین و اساتیدی بی اخالق ، همه ی آنها در برنامه های پیچیده ی دشمن دست دارند و آن
ها را احرا می کنند تا او بمیرد .
او دست نوشته هایی داارد
ثبت در تاریخ
۲
خرداد۰۲
این عبارت رو احتماال قبال شنیدین ولی بوی خون میده کسی که این کارو انجام بده میوفتن دنبالش برا کشتنش که این اصال جالب
نیست بعد ی سری دالل ماشین ماشینی به باد تمسخر میگیرنت که این اصال جالب نیست یا یه استاد بی بند و بار میاد طرفت که
اصال جالب نیست که شخص رسانه ای میاد تو کار که اصال جالب نیست همه ی اینا بخاطر اون شبیه که تو زنده موندی و قاتلتو
دیدی کع اینم جالب نیست بعد اون همکاراشو به تدریج اضافه کرد که اینم جالب نیست بقیه هم به نوبه ی خودشون کمک کردن
که اینم جالب نیست میمونه چند بنده ی پاک خدا که بی منت به کار درستشون ادامه میدن اینم جالب نیست فقط یه چیزی جالبه ... .
ولی در کل تو زندگیم از یک سری ها ناراحتم و دلم
میخواد زبان به نفرینشون باز کنم چون واقعا دلم رو آزردند : خدا لعنت کنه مدیری رو ،خدا لعنت کنه آزمندیان رو،خدا لعنت کنه دکتر عرب مازارو،خدا لعنت کنه دکتر رحیمی رو خدا لعنت کنه،خدا لعنت کنه امیرعطا رو.خدا لعنت کنه گروه اقتصادندانان رو دنی و میلی و بقیه شون رو .خدا لعنت کنه اقوامی که ارث پدر مادرمو بالا کشیدنو ی آبم روش خدا لعنت کنه مدیری کارگردان رو ،خدا لعنت کنه سینمایی رو که به حضرت موسی علیه السلام که نزد خدا آبرومند است اهانت میکنه خدا لعنت کنه خانواده میرابیان رو.
خدا مرگ بده دانیال عوضی رو با مدیری و اهل و عیالش